عسلچه

جلسه قرآن نونهالان

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

شب اول قبر!

شب اول قبر آیت‌‌الله شیخ مرتضی حائری قدس سرّه، برایش نماز لیلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بین مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم یک سوره یاسین قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هدیه کردم،. چند شب بعد او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!

پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن... وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.

ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می‌کرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: - خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم....

همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟

من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند.

بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.

و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: - من علی بن موسی الرّضا(ع) هستم. آقای حائری! شما 70مرتبه به زیارت من آمدید من هم 70مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مvرتبه‌اش بود 69بار دیگر هم خواهم آمد.(1)

1- ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی ره

۲۵ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۰۳ ۲ نظر

آیت الله بهجت

چشم آیت‌الله بهجت حقیقت معصیت را می‌دید، بنابراین مرتکب نمی‌شد

حجت‌الاسلام علی بهجت افزود: بنده پس از رحلت پدرم متوجه خیلی از این قضایا شدم. در روز دوم ختم پدرم یکی از علما که الآن فوت کرده و پسر مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی بود، به من اشاره کرد که نزدیکش بروم. ایشان روی ویلچری نشسته بود و کنار گوش من گفت: من 60 سال پیش در نجف که بودم، آقای قوچانی که با پدر شما نزدیک بود و از اسرار او اطلاع داشت و ارتباط خوبی با استاد آیت الله بهجت نیز داشت، به من چیزی گفت.


وی ادامه داد: او گفت سر اینکه آقای بهجت از همه هم کلاسی‌هایش ممتاز شد، یک چیز بود و آن این بود که آقای بهجت از کودکی و سالها قبل از بلوغ خود در اثر عبادت، چشمش معصیت را می‌دید و مرتکب نمی‌شد. لذا دوران کودکی را با پاکی گذراند و بعد از دوران کودکی هم همین طور گذشت.گناه او را سنگین و چرک و آلوده نکرد. در مدارج ترقی که دیگران باید پله پله بالا بروند، ایشان چون پاک و سبک بود پرواز می‌کرد.


حجت‌الاسلام علی بهجت افزود: پدرم هم در صحبت‌ هایش داشت که گناه را کوچکش را هم نباید کوچک بشماری. همیشه می‌گفت اگر در بالاترین حد ترقی باشی و ببینی کودکی آجری جلوی پای نابینایی می‌گذارد تا او زمین بخورد و کودک بخندد و تو فقط یک لبخند زدی، همین کافی است تا تو را با مغز از آن بالا به پایین اندازد.


وی تأکید کرد: این صحبت پسر آقای سید جمال گلپایگانی خیلی به ما کمک کرد و اطلاعات ما را به هم دوخت و وصل کرد. من همیشه طلب مغفرت برای ایشان می‌کنم. بنده بارها از پدرم شنیده بودم و خیلی دیگر از شاگردان ایشان نیز شنیده بودند که پدرم می‌ گفت کسی را می‌شناسم که خداوند توفیق معصیت از کودکی به او نداد. هربار معصیت پیش می‌ آمد، خداوند یک طور منصرفش می‌کرد.


آن هم در شرایطی که دوازده سال بیشتر نداشت. در عین حال آنقدر هم سادگی کودکانه داشت که گمان می کرد همه مردم این حالت را دارند.» یعنی وقتی نماز می خواند، با توجه به اینکه «نماز معراج مومن است» پس گمان می کرد همه به معراج می روند و چنین حالاتی در نماز دارند. درواقع ایشان قبل از بلوغ مراقبه داشته و دیگر با آن موانع که در اثر گناه به وجود می آید برای حرکت به سوی معبود مواجه نمی شدند.  این موضوع را در دوران کودکی از خودشان هم شنیده بودید؟  بله. البته زیاد درباره خودشان مطلبی نمی گفتند، اما به ندرت اشاره می کردند که: «وقتی خیلی بچه بودیم، یعنی قبل از اینکه پانزده ساله شویم، در نماز چیزها یی می دیدیم که فکر می کردیم همه می بینند.» این نکته را یکی از علما در مسیر بازگشت


ادامه مطلب در بخش 

از حرم حضرت معصومه (س) به سمت خانه از ایشان شنیده بود.  از طرف دیگر با شیخ عباس قوچانی که مدتی از دوستان و همدرس های حاج آقا در نجف و در کلاس آیت الله العظمی قاضی (ره) بوده، مطالبی را مطرح و از ایشان قول گرفته بودند که تا وقتی زنده است با کسی مطرح نکند. شیخ عباس قوچانی هم تنها اشاره کرده بود که: «می دانم خدا بیشتر از بیست مقام بزرگ را به آیت الله بهجت داده اما عهد دارم که به کسی نگویم. » از ایشان پرسیده بودند که «مگر می شود غیر از روبرو جای دیگری را ببیند؟» و آیت الله قوچانی جواب داده بود: «بله، کسی را می شناسم که پشت سرش را هم می بیند» و بعد از آن گفته بود: «می ترسم متوجه شده باشند که منظورم آیت الله بهجت است.»

۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۵۲ ۰ نظر

نظر مقام معظم رهبری راجع به کودکان

سیدعلی خامنه‌ای: حقیقتاً باید بگویم که اگر مسؤولان امور فرهنگی کشور بخواهند مسأله‌ی کودک و نوجوان را آن‌چنان که هست، مورد اهتمام قرار دهند، من خیال میکنم خیلی از آنهایی که مسؤولند، از ساعات خوابشان هم خواهند زد تا به این مسأله بپردازند. 

۱۰ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۵۹ ۰ نظر
پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۲۵ ب.ظ
I LOVE MOHAMMAD 2

I LOVE MOHAMMAD 2


۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۲۵ ۰ نظر
پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ
I LOVE MOHAMMAD

I LOVE MOHAMMAD


۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۲۲ ۰ نظر

کاسه انگور و پیرمرد فقیر

مرد فقیری اومد پیش پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلّم و یه کاسه انگور اورد برای حضرت آورد.
حضرت انگور اول رو در دهان گذاشتند و لبخند زدند سپس انگور دوم همینطور حبه حبه میخوردند و تبسم می نمودندو مرد فقیر از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید و همینطور خوشحالی اش بیشتر میشد با دیدن صورت متبسم پیامبر اصحاب متعجب بودند چون پیامبر عادت داشت هرچه ک براشان می اوردند اصحاب را در ان شریک میکردند ولی تا اخر کاسه انگور رو تنهایی تناول فرمودند و مرد از خوشحالی می خواست پرواز کند،پیامبر از او تشکر نمود و مرد مرخص شد.
اصحاب عرض کردند یا رسول الله شما همیشه اصحاب را شریک میکردید
و ...پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:حبه اول را که خوردم متوجه شدم انگور تلخ است،ترسیدم اگر یکی از شما از آن بچشد و چیزی اظهار کند خوشحالی مرد خراب شود و دلش بشکند،بخاطر همین به تنهایی خوردم...

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۸ ۱ نظر

نماز اول وقت

آیت الله مــجــتـهدی تـــهـرانـی ره

.

.

من علمای بسیاری را درک کردم از امـام خــمـیـنی گرفته تا آیت الله بــروجـردی و آیت الله شـاه آبــادی و آیت الله حــایـری و ...

و اگر بخواهم در یـک کلام نصیحت تمـام بـزرگان را بگویم، می گویم :

اگر دنیــا و آخرت می خواهیــد، اگــر رزق و روزی می خواهیــد و در یــک کلام اگر همه چیــز می خواهید،

.

.

نمـاز اول وقت بخوانیــد .....

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۱۶ ۰ نظر

شبها آجر ببند شکمت

در محضر آیت الله مجتهدی تهرانی

🔸استاد ما حاج شیخ علی اکبر برهان (ره) می فرمودند: اگر می خواهی قدر مادرت را بفهمی یک شب، دو تا آجر به شکمت ببند و بخواب در همان شب،متوجه سختی ولادت و بارداری خواهی شد خلاصه اگر پدر و مادر از شما ناراضی باشند، کارت گیر می کند و سلب توفیق می شوی.کاری کن پدر و مادر برای تو دعا کنند که دعای آن ها مستجاب است.

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۱۲ ۰ نظر

خاطره‌ای از شهید برونسی

"زندگی به سبک شهید برونسی"

.

او جبهه ماند و من آمدم مشهد، مرخصی. صبح روز بعد رفتم ملک آباد، مقر سپاه. یکی از مسئولین رده بالا گفت: "به هرکدوم از فرماندهان وسیله ای دادیم، یک ماشین لباسشویی هم سهم آقای برونسی شده."

مکث کرد و ادامه داد: "حالا که ایشون نیست، شما زحمتش رو میکشین که ببرین خونه شون؟"

می‌دانستم حاجی اگر بود، به هیچ عنوان قبول نمی کرد. پیش خودم گفتم: "چی از این بهتر که تا نیست من ترتیب کارو بدم."

.


اجر معنوی یا ماشین لباسشویی؟

اینطوری وقتی خبردار میشد، در مقابل عمل انجام شده قرار می‌گرفت و دیگر کآری نمیتوانست بکند.  برای همین هم گفتم: "با کمال میل قبول می‌کنم."

ماشین لباسشویی را گذاشتم عقب یک وانت و سریع بردم خانه شان.

هرگز آن عصبانیتش از یادم نمیره. همین که از موضوع ماشین لباسشویی خبردار شده بود و فهمیده بود از کجا آب میخورد، یک راست آمده بود سروقت من. 

هیچوقت آنطور ناراحت و عصبانی ندیده بودمش. با صدای لرزان گفت: "شما به چه اجازه به خونه من ماشین لباسشویی آوردی؟" چون عنتظار چنین برخوردی را نداشتم، هول کرده بودم. گفتم: "از بالا به من دستور دادن."

ناراحت تر از قبل گفت: "عذر بدتر از گناه! همین الان می آیی اون تحفه رو برش می‌داری و میبریش همونجایی که آوردی."

گفتم: "حالا مگه چی شده که اینجوری زمین و آسمون رو به هم میدوزی، حاج آقا؟!"

با پرخاش گفت: "مگه من رفتم جنگ که ماشین لباسشویی زیاد توی خونه ام؟!" گفتم: "بابا یک تیکه کوچیک حقت بود بهت دادن."

گفت: "شما میخواین اجر منو از بین ببرین؛ ما برای چیز دیگه ای میریم جنگ، داریم به وظیفه شرعی و دینی مون عمل میکنیم، همین چیزهاست که ممکنه ما رو از مسیر منحرف کنه."

آی از ته دل کشید. نگاهش را از نگاهم گرفت و خیره طرف دیگری شد. گفت: "تازه همین حقوقی رو هم که میگیرم، نمیدونم حقم باشه یانه؛ اصلاً وقتی که می آیم مرخصی، باید برم کار کنم خرج زن و بچه رو دربیاورم و باز برم جبهه، اون وقت شما به خودتون اجازه این کارهارو میدین؟! این کار از تو بعید بود آقا سید!"

.

آخرش هم زیر بار نرفت. محکم و جدی گفت: "خودت اونو آوردی، خودت هم می آیی میبریش."

من هم زدم به در لجبازی و گفتم: "اون ماشین حق زن و بچه شماست و باید توی خونه بمونه". خداحافظی کرد و در حال رفتن گفت: "ما به اون دست نمی‌زنیم، تا بیایی ببریش."

.

خدا رحمتش کند، به خانمش گفته بود: "ماشین رو از توی کارتنش. در نیاری". تا زمان شهادتش، همانطور توی کارتن ماند و اصلاً دست نخورد.

.

برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک

.

#شادت

#شهید_برونسی

#زندگی_به_سبک_شهدا

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر

ارزش انسان

علامه محمد تقی جعفری (رحمه­ الله ­علیه) می­ گفتند:


عده ­ای از جامعه ­شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست». برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه­ ی آن است. اما معیار ارزش انسان­ها در چیست؟


هر کدام از جامعه شناسان صحبت­هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند.


بعد وقتی نوبت به بنده رسید گفتم : اگر می­خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می­ورزد.


کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است.


اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه­ ی خداست.


علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان صحبت­های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.


وقتی تشویق آن­ها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه­ السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه می­فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازه­ ی چیزی است که دوست می­دارد». وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه­ ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه­ السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند . . .


حضرت علامه در ادامه می­ گفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» . چقدر بدش می­آید؟ در واقع می­فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی­ ارزش است! 

اینجاست که ارزش و مفهوم «ثار الله» معلوم میشود. ثار الله اضافه­ ی تشریفی است . 

خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش گذاری است و ارزش آن به اندازه­ ی خدای متعال است. . .


سلامتى و تعجیل در ظهور بقیة اللّه فى الارضین حضرت اباصالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)  روحى و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء صلوعلامه محمد تقی جعفری (رحمه­ الله ­علیه) می­ گفتند:


عده ­ای از جامعه ­شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست». برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه­ ی آن است. اما معیار ارزش انسان­ها در چیست؟


هر کدام از جامعه شناسان صحبت­هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند.


بعد وقتی نوبت به بنده رسید گفتم : اگر می­خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می­ورزد.


کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است.


اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه­ ی خداست.


علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان صحبت­های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.


وقتی تشویق آن­ها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه­ السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه می­فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازه­ ی چیزی است که دوست می­دارد». وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه­ ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه­ السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند . . .


حضرت علامه در ادامه می­ گفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» . چقدر بدش می­آید؟ در واقع می­فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی­ ارزش است! 

اینجاست که ارزش و مفهوم «ثار الله» معلوم میشود. ثار الله اضافه­ ی تشریفی است . 

خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش گذاری است و ارزش آن به اندازه­ ی خدای متعال است. . .


سلامتى و تعجیل در ظهور بقیة اللّه فى الارضین حضرت اباصالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)  روحى و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء صلوات و دعاى فرج فراموش نشود .

.

 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ . .

.

.

 اللهُمَّ عَجل لـوَلیِکَ الفَرج .

.صلوات و دعاى فرج فراموش نشود .

.

 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ . .

.

.

 اللهُمَّ عَجل لـوَلیِکَ الفَرج .

.

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۵ ۰ نظر