عسلچه

جلسه قرآن نونهالان

نماز

در بحارالانوار از امام صادق(ع) داریم : وقتی مومن را در قبر می گذارند شش صورت زیبا در شش جهت اطراف او را می گیرند  یعنی از بالا ،پایین، سمت راست و چپ و پشت سر و مقابل. اینها تجسم اعمال نیک انسان است. یکی از آنها خیلی زیبا و خوش بوست که بالای سر شخص است و به دیگران خطاب می کند: شما چه کسی هستید؟ صورت سمت راست می گوید :من تجسم نماز هستم، صورت سمت چپ می گوید: من تجسم زکات (یا مطلق صدقات)هستم، صورت مقابل می گوید: من تجسم روزه است و صورت پشت سر می گوید که من تجسم حج عمره است و صورت پایین می گوید که من  تجسم نیکی به بندگان خدا هستم. این پنج صورت که خیلی زیبا هستند به آن صورتی که از همه زیباتر است می گویند که شما چه کسی هستید؟ او می گوید: من تجسم ولایت و دوستی با اهل بیت هستم.

ادامه مطلب...
۲۷ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۱۰ ۱ نظر

مسابقات تک حذفی پیام قرآنی

پایه سنی مناسب: پایه چهارم و پنجم ابتدایی


وسایل مورد نیاز: مقوا برای تهیه کارت- قیچی- خودکار


فضای مورد نیاز: کلاس درس 

 

اهداف بازی: 1- ایجاد شورو نشاط در میان دانش اموزان

                  2- آموزش  درک مفاهیم پیام های قرآنی در کتاب قرآن با استفاده از نمایش خلاق 

                  3- گسترش رابطه ی شادی با مفاهیم دینی

                  4- افزایش قدرت تشخیص مفاهیم مکمل در دانش آموزان

                   

مقدمات بازی:در ابتدا چند کارت به ابعاد 7×13 تهیه کرده و روی آنها، پیام های قرآنی و معنی انها را

 می نویسیم. سپس بچه ها را گروه بندی می کنیم.



شرح بازی:  دو گروه را انتخاب می کنیم. از یک گروه می خواهیم تا به صورت تصادفی یکی از کارت ها را انتخاب کرده و پس از خواندن و فهم پیام قرآنی مورد نظر ، به مدت 2 دقیقه موضوع پیام را به صورت نمایشی  بازی کند تا گروه مقابل به جواب مورد نظر برسد. در صورت درست پاسخ دادن، به گروه امتیاز

 می دهیم و برای انتقال درست مفهوم به صورت  نمایش هم، امتیاز در نظر می گیریم. 

آن گاه جای 2 گروه عوض می شود به صورتی که گروهی که نمایش اجرا می کرد حالا با اجرای گرو ه مقابل  باید به جواب برسد. امتیاز ها تقسیم می  شود و گروه برنده به مرحله ی بعد می رود. در صورتی که هر دو گروه به امتیاز های مساوی رسیدند معلم بین دو گروه مسابقه ی سریع خوانی یکی از درسهای کتاب قرآن پایه ی مورد نظر( به انتخاب خودش) را برگزار می کند و گروهی را که ایات مورد نظر را سریع تر و کم اشتباه تر خواند، برنده اعلام می کند.

این بازی- مسابقه بین گروه های دیگر به صورت دو به دو و حذفی ادامه پیدا می کند تا سرانجام یک گروه برنده اعلام شود.

نکته 1: حفظ پیام های قرآنی کتاب ، اصلا" هدف بازی نیست. با توجه به اهداف ذکر شده برای بازی، در صورتی که گروه ها به معنی و مفهوم پیام مورد نظر نیز اشاره کنند، معلم امتیاز مورد نظر را به گروه اختصاص می دهد.

نکته 2: هر کارت پس از پایان نمایش  از دور بازی خارج می شود و پاسخ آن در صورت عدم پاسخ صحیح گرو ه به دانش آموزان داده می شود.

نکته3: توصیه می شود در انتخاب گروه ها، سوالات اطلاعات عمومی قرآن مطرح شود و گروه ها بر اساس پاسخ به آنها برای مسابقه انتخاب شوند.

نکته 4:توصیه می شود دانش اموزان به تعداد گروه های زوج (8،4 و....) تقسیم شوند تا بازی به  صورت حذفی اجرا شده و در نهایت دو گروه در فینال وجود داشته باشند.


http://zangetafryh.blogfa.com/

۲۱ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۵۰ ۰ نظر

مسابقه توپهای سرگردان

*
در یک فضای بزرگ ، دو محدوده مشخص کنید. ( مثلا این فرش و اون یکی فرش ) و هر محدوده مال یکی از گروهها می شود. برای این بازی تعدادی توپ یا اشیای نرم مثل بالش یا بادکنک لازم دارید. ( ما با ده تا توپ در ابعاد متخلف و تعدادی بادکنک بازی کردیم) با اعلام شروع بازی هر گروه سعی می کند که توپها را وارد محدوده گروه بعدی کند! نفرات حق خارج شدن از محدوده خودشان را ندارند و باید سعی کنند با حداکثر سرعت ممکن توپها را از محدوده خودشان خارج کنند!

***

۲۱ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۳۷ ۰ نظر

شب اول قبر!

شب اول قبر آیت‌‌الله شیخ مرتضی حائری قدس سرّه، برایش نماز لیلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بین مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم یک سوره یاسین قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هدیه کردم،. چند شب بعد او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!

پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن... وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.

ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می‌کرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: - خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم....

همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟

من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند.

بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.

و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: - من علی بن موسی الرّضا(ع) هستم. آقای حائری! شما 70مرتبه به زیارت من آمدید من هم 70مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مvرتبه‌اش بود 69بار دیگر هم خواهم آمد.(1)

1- ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی ره

۲۵ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۰۳ ۲ نظر

آیت الله بهجت

چشم آیت‌الله بهجت حقیقت معصیت را می‌دید، بنابراین مرتکب نمی‌شد

حجت‌الاسلام علی بهجت افزود: بنده پس از رحلت پدرم متوجه خیلی از این قضایا شدم. در روز دوم ختم پدرم یکی از علما که الآن فوت کرده و پسر مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی بود، به من اشاره کرد که نزدیکش بروم. ایشان روی ویلچری نشسته بود و کنار گوش من گفت: من 60 سال پیش در نجف که بودم، آقای قوچانی که با پدر شما نزدیک بود و از اسرار او اطلاع داشت و ارتباط خوبی با استاد آیت الله بهجت نیز داشت، به من چیزی گفت.


وی ادامه داد: او گفت سر اینکه آقای بهجت از همه هم کلاسی‌هایش ممتاز شد، یک چیز بود و آن این بود که آقای بهجت از کودکی و سالها قبل از بلوغ خود در اثر عبادت، چشمش معصیت را می‌دید و مرتکب نمی‌شد. لذا دوران کودکی را با پاکی گذراند و بعد از دوران کودکی هم همین طور گذشت.گناه او را سنگین و چرک و آلوده نکرد. در مدارج ترقی که دیگران باید پله پله بالا بروند، ایشان چون پاک و سبک بود پرواز می‌کرد.


حجت‌الاسلام علی بهجت افزود: پدرم هم در صحبت‌ هایش داشت که گناه را کوچکش را هم نباید کوچک بشماری. همیشه می‌گفت اگر در بالاترین حد ترقی باشی و ببینی کودکی آجری جلوی پای نابینایی می‌گذارد تا او زمین بخورد و کودک بخندد و تو فقط یک لبخند زدی، همین کافی است تا تو را با مغز از آن بالا به پایین اندازد.


وی تأکید کرد: این صحبت پسر آقای سید جمال گلپایگانی خیلی به ما کمک کرد و اطلاعات ما را به هم دوخت و وصل کرد. من همیشه طلب مغفرت برای ایشان می‌کنم. بنده بارها از پدرم شنیده بودم و خیلی دیگر از شاگردان ایشان نیز شنیده بودند که پدرم می‌ گفت کسی را می‌شناسم که خداوند توفیق معصیت از کودکی به او نداد. هربار معصیت پیش می‌ آمد، خداوند یک طور منصرفش می‌کرد.


آن هم در شرایطی که دوازده سال بیشتر نداشت. در عین حال آنقدر هم سادگی کودکانه داشت که گمان می کرد همه مردم این حالت را دارند.» یعنی وقتی نماز می خواند، با توجه به اینکه «نماز معراج مومن است» پس گمان می کرد همه به معراج می روند و چنین حالاتی در نماز دارند. درواقع ایشان قبل از بلوغ مراقبه داشته و دیگر با آن موانع که در اثر گناه به وجود می آید برای حرکت به سوی معبود مواجه نمی شدند.  این موضوع را در دوران کودکی از خودشان هم شنیده بودید؟  بله. البته زیاد درباره خودشان مطلبی نمی گفتند، اما به ندرت اشاره می کردند که: «وقتی خیلی بچه بودیم، یعنی قبل از اینکه پانزده ساله شویم، در نماز چیزها یی می دیدیم که فکر می کردیم همه می بینند.» این نکته را یکی از علما در مسیر بازگشت


ادامه مطلب در بخش 

از حرم حضرت معصومه (س) به سمت خانه از ایشان شنیده بود.  از طرف دیگر با شیخ عباس قوچانی که مدتی از دوستان و همدرس های حاج آقا در نجف و در کلاس آیت الله العظمی قاضی (ره) بوده، مطالبی را مطرح و از ایشان قول گرفته بودند که تا وقتی زنده است با کسی مطرح نکند. شیخ عباس قوچانی هم تنها اشاره کرده بود که: «می دانم خدا بیشتر از بیست مقام بزرگ را به آیت الله بهجت داده اما عهد دارم که به کسی نگویم. » از ایشان پرسیده بودند که «مگر می شود غیر از روبرو جای دیگری را ببیند؟» و آیت الله قوچانی جواب داده بود: «بله، کسی را می شناسم که پشت سرش را هم می بیند» و بعد از آن گفته بود: «می ترسم متوجه شده باشند که منظورم آیت الله بهجت است.»

۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۵۲ ۰ نظر

نظر مقام معظم رهبری راجع به کودکان

سیدعلی خامنه‌ای: حقیقتاً باید بگویم که اگر مسؤولان امور فرهنگی کشور بخواهند مسأله‌ی کودک و نوجوان را آن‌چنان که هست، مورد اهتمام قرار دهند، من خیال میکنم خیلی از آنهایی که مسؤولند، از ساعات خوابشان هم خواهند زد تا به این مسأله بپردازند. 

۱۰ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۵۹ ۰ نظر
پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۲۵ ب.ظ
I LOVE MOHAMMAD 2

I LOVE MOHAMMAD 2


۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۲۵ ۰ نظر
پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ
I LOVE MOHAMMAD

I LOVE MOHAMMAD


۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۲۲ ۰ نظر

کاسه انگور و پیرمرد فقیر

مرد فقیری اومد پیش پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلّم و یه کاسه انگور اورد برای حضرت آورد.
حضرت انگور اول رو در دهان گذاشتند و لبخند زدند سپس انگور دوم همینطور حبه حبه میخوردند و تبسم می نمودندو مرد فقیر از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید و همینطور خوشحالی اش بیشتر میشد با دیدن صورت متبسم پیامبر اصحاب متعجب بودند چون پیامبر عادت داشت هرچه ک براشان می اوردند اصحاب را در ان شریک میکردند ولی تا اخر کاسه انگور رو تنهایی تناول فرمودند و مرد از خوشحالی می خواست پرواز کند،پیامبر از او تشکر نمود و مرد مرخص شد.
اصحاب عرض کردند یا رسول الله شما همیشه اصحاب را شریک میکردید
و ...پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:حبه اول را که خوردم متوجه شدم انگور تلخ است،ترسیدم اگر یکی از شما از آن بچشد و چیزی اظهار کند خوشحالی مرد خراب شود و دلش بشکند،بخاطر همین به تنهایی خوردم...

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۸ ۱ نظر

نماز اول وقت

آیت الله مــجــتـهدی تـــهـرانـی ره

.

.

من علمای بسیاری را درک کردم از امـام خــمـیـنی گرفته تا آیت الله بــروجـردی و آیت الله شـاه آبــادی و آیت الله حــایـری و ...

و اگر بخواهم در یـک کلام نصیحت تمـام بـزرگان را بگویم، می گویم :

اگر دنیــا و آخرت می خواهیــد، اگــر رزق و روزی می خواهیــد و در یــک کلام اگر همه چیــز می خواهید،

.

.

نمـاز اول وقت بخوانیــد .....

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۱۶ ۰ نظر