عسلچه

جلسه قرآن نونهالان

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

مستربین های وطنی

*مستربین های وطنی!*

یادم هست مستربین در یکی از کمدی هایش، با استفاده از ماشین زمان بخش هایی از تاریخ انگلستان را دست کاری می کند. در یکی از ماجراها با رفتن به چند قرن قبل شکسپیر را ملاقات می کند و با دادن خودکارش به او از او میخواهد در قبالش نمایش نامه هملت و مجموعه ای از نوشته هایش را به او بدهد. شکسپیر ابله فیلم هم برای اینکه از شر دوات و قلم خلاص شود و با معجزه ای مثل خودکار مدرن راحت تر بنویسد تمام شاهکارهایش را به مستر بین می دهد. وقتی مستر بین به تاریخ حال برمی گردد می بیند در انگلستان هیچ کس انگلیسی حرف نمی زند!

فکر کنید سعدی به ازای یک خودکار، بوستان و گلستانش را می بخشید به یک مستربین!

یا فرض کنید ابن سینا وقتی خیلی گرسنه بود در ازای یک دست چلو کباب کتاب قانون اش را می بخشید تا چلوکبابی در آن نان و کباب بپیچد!

یا غیاث الدین جمشید رصد خانه اش را اجاره می داد در آن فوتبال بازی کنند و با اجاره ی آن می رفت "کیش" اوقات فراغتش را بگذراند!

یا حافظ وقتی میخواست برای یکی از "شاهدان بازاری" طلا بخرد، دیوانش را می داد بقالی سرکوچه تا در آن تخمه بپیچد!

یا باباطاهر چون عریان بود شعرهایش را می ریخت توی شومینه منزل تا گرم بشود!

یا ...

یا بعضی از ما ایرانی ها بخاطر قیمت نفت، بگن انرژی اتمی می خوایم چیکار! و اتفاقا نمی فهمند وقتی بگویند انرژی اتمی می خواهیم چیکار آنها می گویند نفت را پس می خواهید چیکار؟! یک ماده ی بد بوی بد رنگ... بیچاره آینده ی تاریخ از دست مستربین های وطنی!


۳۰ دی ۹۳ ، ۲۳:۲۲ ۱ نظر

نماز جماعت در مسجد

می توان جهت تشویق پویندگان به نماز جماعت و اول وقت هدایایی تهیه کرد و آنها را از قبل به امام جماعت مسجد داد و ایشان بین دو نماز قدری راجع به اینکه خوب است فرزندانمان را از کودکی با قرآن و نماز آشنا کنیم صحبت کنند و در پایان جایزه ها را به بچه ها بدهند.
۱۱ دی ۹۳ ، ۰۸:۵۲ ۰ نظر

حرف زدن موقع نماز

چهار نفر براى نماز به مسجد رفتند، و مشغول نماز شدند. 

در این هنگام مؤذن مسجد، وارد مسجد شد. 

یکى از آن چهار نفر در نماز به او گفت: اى مؤذن! آیا وقت شده بود که اذان گفتى؟!

دومى گفت: آهاى! در نماز سخن گفتى و نمازت باطل شد!

سومی گفت: تو خودت هم که سخن گفتی! نماز تو هم باطل شد!

چهارمى گفت: شکر خدا که من در نماز حرف نزدم! 

به این ترتیب، نماز هر چهار نفر باطل شد.

با این داستان به خوبی می توان حکم اینکه حرف زدن در  نماز آن را باطل می کند در ذهن پویندگان جا انداخت.
۱۱ دی ۹۳ ، ۰۸:۴۰ ۰ نظر

پیر مرد قفل ساز و تشرف خدمت امام زمان (عج)

مردی از دانشمندان، سالها در آرزوی دیدن امام زمان(عج) بود و از اینکه توفیق پیدا نمی کرد امام را ببیند، رنج می برد. 

مدّت ها ریاضت کشید. شبها بیدار می ماند و دعا و راز و نیاز می کرد.

معروف است، هرکس بدون وقفه، 40 شبِ چهارشنبه به مسجد سهله (کوفه) برود و نماز مغرب و عشاء خود را آنجا بخواند، سعادت تشرّف به محضر امام زمان(عج) را خواهد یافت.

این مرد دانشمند مدّت ها این کار را هم کرد، ولی باز هم اثری ندید. (ولی به خاطر این عبادتها و شب زنده داری ها و... صفا و نورانیت خاصّی پیدا کرده بود)

تا اینکه روزی، به او الهام شد: «الان حضرت بقیة الله(عج)، در  بازار آهنگران، در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است. اگر می خواهی او را ببینی، به آنجا برو!»

او حرکت کرد، و وقتی به آن مغازه رسید، دید حضرت مهدی(عج) آن جا نشسته و با آن پیرمرد گرم گفت و گو هستند. 

و اینک ادامه داستان از زبان آن دانشمند:

به امام(عج) سلام دادم. حضرت جواب سلامم را داد و به من اشاره کرد که اکنون ساکت باش و تماشا کن!

در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا به دست و با قد خمیده وارد مغازه شد، و قفلی را نشان داد و گفت: آیا ممکن است برای رضای خدا، این قفل را 3 ریال از من بخرید؟ من به این 3 ریال پول احتیاج دارم.

پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است. گفت: 

«مادر، چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل تو اکنون 8 ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم سود کنم، به 7 ریال می خرم. زیرا در این معامله، بیش از 1 ریال سود بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من 7 ریال می خرم، و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن 8 ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، 1 ریال ارزان تر خریداری می کنم.»

پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را 3 ریال از من نخرید. تو اکنون میخواهی 7 ریال از من بخری..؟! 

به هرحال پیرمرد قفل ساز، 7 ریال به آن زن داد و قفل را خرید.

وقتی پیرزن رفت، امام زمان(عج) خطاب به من فرمود: 

«مشاهده کردی؟! این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم. 
ریاضت و سیر و سلوک لازم نیست. مسلمانی را در عمل نشان دهید تا من شما را یاری کنم.

از بین همه افراد این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردم. چون او دین دارد و خدا را می شناسد.

از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای 3 ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی 3 ریال از او بخرد.  درحالی که این پیرمرد به 7 ریال خرید. 

به خاطر همین انسانیت و انصافِ این پیرمرد، هر هفته به سراغش می آیم و با هم گفت و گو می کنیم.»
 


منابع:

کیمیای محبت

رمز مشرّف شدن به محضر امام زمان(عج)، ص14

عنایات حضرت مهدی(ع) به علما و طلاب، ص204-202

سرمایه سخن، ج1

ملاقات با امام عصر، ص268


۱۱ دی ۹۳ ، ۰۸:۳۷ ۰ نظر

ماجرای سید کریم پینه دوز

سید کریم پینه دوز ، که در گوشه ای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی اشتغال داشت ، از راه توسلات مداوم به امام حسین(ع) به مقامی دست یافته بود و بنا به گواهی جمع کثیری از علما ، امام زمان (عج) هرهفته به دیدار او می رفت.
در یکی از این تشرف ها ، وقتی سید کریم مشغول تعمیر کفش کهنه ای بود، امام عصر(عج) وارد مغازه او میشود.
سید، حضرت را احترام می کند و ضمن گفت و گو با ایشان به تعمیر کفش ادامه می دهد.در حین گفتگو حضرت رو به او کرد و فرمود:سید کریم آیا کفش مرا هم تعمیر می کنی؟ سید کریم از روی صداقت گفت :آقاجان با کمال منت! به چشم! اما چون قول داده ام ، ابتدا باید این سه کفش را بدوزم. دقایقی دیگر حضرت تقاضای خود را تکرار کرد.
سید کریم دیگر طاقت نیاورد، برخاست و مولایش را در آغوش گرفت ، پیشانیش را بوسید و گفت : من غلام و نوکر و خاک پای شمایم، این همه مرا امتحان نکنید! حضرت او را دلداری داد و پایبندی اش بر قول و قرارش را مورد تمجید قرار داد.

منبع:سیف اللهی، محمدحسن، آقا شیخ مرتضی زاهد،ص119

۱۱ دی ۹۳ ، ۰۸:۳۲ ۱ نظر

فرق مرد و نامرد

داستان تشرف یک راننده کامیون خدمت امام زمان (عج) از زبان حجت الاسلام والمسلمین عالی


دانلود

۱۱ دی ۹۳ ، ۰۸:۲۱ ۰ نظر

نتیجه بد زبانی

روزى بازرگانى از اهالى بغداد از بهلول پرسید: اى بهلول عاقل ! من چه بخرم تا منفعت زیاد نصیبم گردد؟
بهلول جواب داد: آهن و پنبه .
آن تاجر رفت و آهن و پنبه خرید و انبار کرد و در مدت کوتاهى همه آنها را فروخت و سود فراوانى نصیبش گشت .
باز نزد بهلول آمد و این بار گفت : اى بهلول دیوانه ! این بار چه بگیرم تا سود کنم ؟
بهلول گفت : این بار پیاز و هندوانه بگیر!
تاجر رفت و تمام سرمایه خود را داد و پیاز و هندوانه خرید و در انبار کرد اما خریدار پیدا نشد و کم کم هندوانه و پیاز او خراب شد و گندید و تمام سرمایه اش را از دست داد.
تاجر با ناراحتى و عصبانیت نزد بهلول آمد و معترضانه به او گفت : بار اول با تو مشورت کردم ، آهن و پنبه خریدم و سود کلانى بردم ولى این بار با پیشنهاد تو پیاز و هندوانه خریدم که گندید و کسى نخرید، در نتیجه ورشکست شدم .
بهلول در پاسخ گفت : بار اول به من گفتى : اى بهلول عاقل ... من نیز طبق عقل ، تو را راهنمایى کردم و نتیجه خوبى گرفتى ولى این بار به من گفتى اى بهلول دیوانه من هم از روى دیوانگى به تو دستور دادم و نتیجه بدى گرفتى تازه من چیزى بدهکار نیستم یک حرف زدم سود بردى و یک حرف زدم ضرر کردى و با توجه به سود و زیان دو معامله تو به وضع اول برگشتى !.

به این ترتیب تاجر بیچاره ، نتیجه بدزبانى خود را گرفت و فهمید که ((از ماست که بر ماست ))


داستانها و پندها، ج 9، ص 106

۰۴ دی ۹۳ ، ۰۹:۰۰ ۰ نظر

اثر غذاى حرام در حالات کودک

از یکى از ستارگان علم و فضیلت حکایتى نقل شده که آیات و روایات و تجربه نیز، با آن مطابقت دارد:

این دانشمند اسلامى در مسجد جامع اصفهان نماز مى خواند. شبى پسرش ‍ را با خود به مسجد آورده بود. پسر از ورود به مسجد خوددارى کرد و در حیاط مسجد نشست . پس از رفتن پدر، به مشک آبى که در حیاط مسجد بود، سوزنى فرو برد و با آبى که از آن مى ریخت ، بازى مى کرد!
پس از پایان نماز، پدر از این موضوع خبر یافت و بسیار ناراحت شد، به خانه رفت و به همسرش گفت :
من در تغذیه و رعایت آداب و رسوم اسلامى ، پى و پیش از انعقاد نطفه و در دوران کودکى فرزندمان سعى تمام کرده ام ، ولى عمل امروز این کودک ، نشانگر تقصیر یکى از ماست .
مادر گفت : یاد دارم که در هنگام باردارى به منزل همسایه رفته بودم که درخت انار آنها توجه مرا به خود جلب کرد، به یکى از انارها سوزنى فرو بردم مقدارى از آب انار را چشیدم !
آرى ، غذاى حرام و شبه ناک در هر دورانى از زندگى ، اثر نامناسب بر انسان مى گذارد و در رفتار او بروز خواهد کرد و مى بینم که سوزنى که مادر، در دوران باردارى به انار درخت همسایه فرو کرده ، در تکوین شخصیت کودک اثر گذاشته است !(1).
و نیز حکایت شده که : ((بایزید)) بسطامى سالیانى چند به عبادت پرداخت ، ولى از عبادتش لذت و حلاوتى احساس نمى کرد. روزى نزد مادر آمد و گفت : مادر! مدتى است که به عبادت پروردگار مشغولم ، ولى شیرینى عبادت را درک نمى کنم . فکر کن ، ببین آیا موقعى که در رحم تو بودم یا کودکى شیرخوار بودم ، چیزى از غذاى حرام خورده اى یا نه ؟
مادر ((بایزید)) مدتى دراز در این باره اندیشید و سپس گفت : فرزندم ! وقتى که تو در رحم من بودى روزى به پشت بام رفته بودم ، ظرف غذایى از همسایه آنجا بود و بى اجازه صاحبش مقدارى از آن غذا خوردم .

((بایزید)) گفت : اکنون برایم معلوم شد که چرا طعم شیرین عبادت را نمى چشم ، برو نزد صاحبش ، داستان را بگو و از وى رضایت بگیر(2).


1- خانواده در اسلام / 161.
2- مفاسد مال و لقمه حرام ، ص 37

۰۴ دی ۹۳ ، ۰۸:۵۸ ۰ نظر

مال حرام و آیت الله مرعشی نجفی رضوان الله علیه

تاجرى آیت الله العظمى مرعشى (رحمه الله) را به میهمانى دعوت کرد. ایشان بعد از میهمانى شب در خواب حضرت مهدى (عج) را دیدند که فرمودند: دستت را سر هر سفره اى دراز مکن . وقتى ایشان تحقیق کردند فهمیدند مال صغیر در اموال تاجر بوده است و از آن به بعد بیشتر از قبل ، دقت مى کردند و به هر مهمانى نمى رفتند.

 

۰۴ دی ۹۳ ، ۰۸:۳۸ ۰ نظر

تاوان اندیشه مکروه

آیت الله فهری نقل می‌کند که جناب شیخ رجبعلی خیاط به ایشان فرمود:

« روزی برای انجام کاری روانه بازار شدم، اندیشه مکروهی در مغزم گذشت، ولی بلافاصله استغفار کردم. در ادامه راه، شترهایی که از بیرون شهر هیزم می‌آوردند، قطاروار از کنارم گذشتند، ناگاه یکی از شترها لگدی به سوی من انداخت که اگر خود را کنار نکشیده بودم آسیب می‌دیدم. به مسجد رفتم و این پرسش در ذهن من بود که این رویداد از چه امری سرچشمه می‌گیرد و با اضطراب عرض کردم: خدایا این چه بود؟

در عالم معنا به من گفتند: این نتیجه آن فکری بود که کردی.

گفتم: گناهی که انجام ندادم.

گفتند: لگد آن شتر هم که به تو نخورد! »

۰۴ دی ۹۳ ، ۰۸:۱۴ ۰ نظر